سلام
قراره برای اولین بار تاسوعا و عاشورای تبریز رو هم ببینم.
امشب من و شوهرم میریم تبریز (اگه خدا بخواد)
شوهرم بچه تبریزه و خانوادش انجاهستند اما من این دوسال که از ازدواجمون میگذره اولین باره میتونم این ایام رو برم اونجا.
میگن مراسمشون خیلی دیدنیه.
دیشب می خواستم وسایلم رو جمع کنم برای همین نتونستم برم هیئت و از سر کار یه سره رفتم خونه. دلم میخواست تو مراسم باشم. یهو دیدم یه صدایی میاد از تو کوچه. نگاه کردم و دیدم یه هیئت بزرگ مهمان امده به هیئت کوچولو و جمع و جور بچه های محله که خودشون امسال راه انداختن. منم تونستم از کنار پنجره خونه تو مراسمشون شرکت کنم . یه ساعتی اونجا درست جلوی خونه ما برنامه داشتن .
راستش تو دلم گفتم انگار خدا این ها رو به خاطر من به اینجا فرستاده. . .
به هر حال دیشبم این سعادت رو داشتم.
خدایا شکرت...
...
فرنوش
سلام.
این روزها روزهای عجیبیه. دیشب تا اخر شب توی هیئت بودم. عزاداری کردم .
اما نمیدونم چرا امسال که یه حاجت بزرگ دارم نمیتونم اصلاً این حاجتم رو بخوام .
هرسال وقتی میخواستم دعایی بکنم فکرم رو روش متمرکز میکردم و با تمام وجودم میخواستمش.
اما امسال که حاجتم از هر سال بزرگتر و دردناکتره اصلا نمیتونم . از قبل محرم دلم میخواست زودتر بیاد تا هم یه دل سیر گریه کنم و هم حاجتم رو از ته دل بخوام . اما حالا که اومده نه میتونم گریه کنم و نه میتونم حتی به حاجتم فکر کنم.
انگار یه چیزی نمیذاره. انگار یه چیزی مدام مانع میشه.
به هر حال...
یا حسین